با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ... هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
فاضل نظری
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ... هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
فاضل نظری
به خلوت بی ماهتاب من بگذر
به شام تار من ای آفتاب من بگذر
کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است
فرشته وار شبی را به خواب من بگذر
نگاه مست تو را آرزو کنان گفتم
بیا به پرتو جام شراب من بگذر
اگر که شعر شدی بر لبان من بنشین
اگر که نغمه شدی بر رباب من بگذر
فروغ روی تو سازد دل مرا روشن
بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر
کرم کن و در کلبه ام قدم بگذار
مرا ببین و به حال خراب من بگذر
تو را که طاقت سوز حمید یک دم نیست
نخوانده شعر مرا از کتاب من بگذر
حمید مصدق
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...
حافظ
پ.ن: عجــــــــب شعری!
پ.ن: عجــــــــــــــــــــــب شعری!
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست ...
هوشنگ ابتهاج