امروز که اون پسره توی گروه اندروید و جاوا گفت بیا پی وی و جوابمو داد و آخرش گفت الآن سرکارم و شب برات سرچ میکنم، خیلی دلم گرفت.
یاد گذشته افتادم. اون زمان پیامای من، همه ذوق و احساسم، همه عکسایی که میگشتم و گلچین میکردم برات، همه مطالبی که خاص بودن و حرفای دلم بودن رو برات میفرستادم ولی میگفتی سرکاری و وقت نداری ببینی...!
منی بودم که با همه احساستم میخوردم توی در و دیوار ... و باز هم ادامه میدادم!
میبینی؟ حماقت ِ اظهر من الشمس منو؟!
- ۹۸/۰۷/۲۴