هیچ تکیه گاهی محکم تر از شونه های خودت نیست.
پ.ن: خیلی کامل و جامع و شیک و مجلسی و خلاصه!
هیچ تکیه گاهی محکم تر از شونه های خودت نیست.
پ.ن: خیلی کامل و جامع و شیک و مجلسی و خلاصه!
امروز با فاطمه داشتیم رودکی رو میرفتیم سمت متروی نواب، یهو مهدی صدام کرد!
اصلا باورم نمیشد! پرت شدم به خاطرات 4 سال پیش ...
چقدر حرف داشتم که باهاش بزنم...
از اون موقع همش توی ذهنم باهاش حرف میزنم :( چقدر دلم براش تنگ شده بود :( چقدر عوض شده بود :(
امروز خیلی عجیب بود...
دیروز یکی از بهترین ایمیل های زندگیمو از جلالی گرفتم!
عکس آی سیمون رو فرستاده بود! در حالی که مدار پایان نامه منم توش بود!
انصافا امید نداشتم به این مرحله برسه
دیشب اونقد خوشحال بودم که خوابم نمیبرد!
خدا شکرت
خدایا لطفا بازم بهم خبر خوب بده :) مرسی عزیزم
ولی هیچ وقت یادم نمیره که دو روز متد getView رو برای پیاده سازی کلاس Adapter خوندم تا بفهمم چی به چیه :(
ای که از کوچه ی پاییزی ما با خبری
ما کجا گل بفروشیم که از ما بخری...؟
:(
میدونی بنظر من خیلی خوبه طرف مقابل رو بخاطر خودش دوس داشته باشی نه به خاطر خودت!
(جمله سنگینی بود یک دقیقه سکوت :)) )
منظورم اینه که طرف رو بخاطر کارایی که برات میکنه، مثلا غذا درست کردن یا انجام کارهای خونه یا حتا پول دادن، دوست نداشته باشی، بخاطرِ خودِ خودش بخوایش.
اینجوری دوس داشتنت شرطی نمیشه که اگر به من سرویس ندی دیگه دوسِت ندارم!
مثلا من طرز فکرتو دوس دارم، احساستو دوس دارم، اخلاقتو، شیطونیاتو. با همه خوب و بدی هاش
مثل دوس داشتن پدر و مادر و بچه ها.
اینجوری دیگه نمیخوای تغییرش بدی و با تمام وجودت اونی که هست رو میخوای
چقدر خوبه آدم اینجوری بشه...
وقتی به بالای قله برسی شاید همه دنیا تو رو نبینن ولی تو همه دنیا رو میبینی.
گاهی زندگی یعنی سخت کوشی برای رویایی که کسی جز شما قادر به دیدنش نیست...
قوی تر از بهونه هات باش.
آدما چون خودشون نتونستن به رویاشون برسن به تو هم میگن نمیتونی برسی.
پ.ن: دیروز عمه اکرم دهن منو صاف کرد :|||
پ.ن: توی اکوسیستم بیماری زندگی میکنم...
ما رو آفریدی و تنها گذاشتی توی این دنیا؟ :(
این شرط معرفت نیست ... شرط خدا بودن که دیگه اصلا نیست :(
امروز از عمق وجودم و از تک تک سلولای بدنم احساس تنهایی بهم دست داد :(
یا مونس من لا مونس له ...
یا رفیق من لا رفیق له ...